قصه تنهایی ...

هیــس !
كــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو
بی صـــــدا تــــر بـــشــــكــــن
آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر
مـــمــــكــن است بــــیـــدار شــــود
وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش !

نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:7 توسط الهام|

بوی بهار میاد . .
نـــ و ر و ز...
لعنت به این احساس خوبــــ !!!
ما به چیزای خوبــــ عادت نداریم . . خدایا هواییـــــــــمون نکن ... !!!

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:4 توسط الهام|

 

 
انيشتين سر سفره هفت سين دکتر حسابي
 
 
در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون دکتر حسابي تصميم مي گيرند سفره ي هفت سيني براي انيشتين و جمعي از بزرگترين دانشمندان دنيا از جمله "بور"، "فرمي"، "شوريندگر" و "ديراگ" و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو دعوت کنند.. آقاي دکتر خودشان کارتهاي دعوت را طراحي مي کنند و حاشيه ي آن را با گل هاي نيلوفر که زير ستون هاي تخت جمشيد هست تزئين مي کنند و منشا و مفهوم اين گلها را هم توضيح مي دهند. چون مي دانستند وقتي ريشه مشخص شود براي طرف مقابل دلدادگي ايجاد مي کند.
 
دکتر مي گفت: " براي همه کارت دعوت فرستادم و چون مي دانستم انيشتين بدون ويالونش جايي نمي رود تاکيد کردم که سازش را هم با خود بياورد. همه سر وقت آمدند اما انيشتين 20دقيقه ديرتر آمد و گفت چون خواهرم را خيلي دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند. من فورا يک شمع به شمع هاي روشن اضافه کردم و براي انيشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را هم براي خواهر شما اضافه کردم.
 
به هر حال بعد از يک سري صحبت هاي عمومي انيشتين از من خواست که با دميدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ايراني ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري کرده اند.
 
براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد."
 
 
آقاي دکتر مي خواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و مي گفت بعدها انيشتين به من گفت:   " وقتي برمي گشتيم به خواهرم گفتم حالا مي فهمم معني يک تمدن 10هزارساله چيست. ما براي کريسمس به جنگل مي رويم درخت قطع مي کنيم و بعد با گلهاي مصنوعي آن را زينت مي دهيم اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برمي گرديم همه درختها سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است."
 
بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز مي کنند و بعد اين دعا را تحليل و تفسير مي کنند.. به گفته ي ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست شگفت زده شده بودند.
 
بعد با شيريني هاي محلي از مهمانان پذيرايي مي کنند و کوک ويلون انيشتين را عوض مي کنند و يک آهنگ ايراني مي نوازند. همه از اين آوا متعجب مي شوند و از آقاي دکتر توضيح مي خواهند. ايشان مي گويند موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و بيان اميد و آرزوست. انيشتين از آقاي دکتر مي خواهند که قطعه ي ديگري بنوازند. پس از پايان اين قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انيشتين که چشمهايش را بسته بود چشم هايش را باز کرد و گفت" دقيقا من هم همين را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سين را ببيند.
 
آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با "س" شروع مي شد توي سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرينستون گرفته بود. بعد توضيح مي دهد که اين در واقع هفت چين يعني 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع مي شود به نشانه ي رويش.. ماهي با "م" به نشانه ي جنبش، آينه با "آ" به نشانه ي يکرنگي، شمع با "ش" به نشانه ي فروغ زندگي و ...
 
همه متعجب مي شوند و انيشتين مي گويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي، احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد مي دهد. آن هم در زماني که دنيا هنوز اين حرفها را نمي زد و نخبگاني مثل انيشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم عميق را درک مي کردند.
بعد يک کاسه آب روي ميز گذاشته بودند و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقاي دکتر براي مهمانان توضيح مي دهند که اين کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ي فضاست و نارنج نشانه ي کره ي زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست. انيشتين رنگش مي پرد عقب عقب مي رود و روي صندلي مي افتد و حالش بد مي شود.
از او مي پرسند که چه اتفاقي افتاده؟
مي گويد : "ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را زد کليسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به زيبايي به فرزندانتان آموزش مي دهيد. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
 
خيلي جالب است که آدم به بهانه ي نوروز يا هر بهانه ي خوب ديگر ، فرهنگ و اعتبار ملي خودش را به جهانيان معرفي کند.
 
نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:5 توسط الهام|

چشماتو باز کن که سحر

تو چشم تو بیدار بشه
صدا بزن اسممو تا
زمستونم بهار بشه
وقتی تو نیستی تو خونه
یه غم نه صد غم چیزی نیست
تو ی دلم می گم که کاش دلم هزار هزار بشه
اونکه میون من و تو
                         خط جدایی کشیده
                                                   دل میگه نفرینش کنم به درد اون دچار بشه
سر به ستاره می زنم
                             سکه ماهو می شکنم
یه روز اگه
              دستای من
                               با دستای تو یار بشه

 

با من بمون
               با من بمون
نذار که تنها بمونم
نذار که خونه دلم
دوباره تنگ و تار بشه
عاشق بشیم دعا کنیم
                                 که شاید از دولت عشق
                                                                  یه روز بیاد که روزگار دوباره روزگار بشه
نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:35 توسط الهام|

مــن بی تو بودن را...
با پرنده هایِ ایوان... با دو خط شعرِ شاملو...
با ابرهایِ نمناکِ آسمان...
با غزلی از حافظ -به همین سادگی- به سر میکنم. . .

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:1 توسط الهام|

چـــــــه رنج آورست..!!!.
می ســــــــابم با سوهــــــــانی...
تــــــــــمامیِ خطــــــــوطِ اندامـــــــــم را تا شـــاید پاک کنم..
اثــــــرِ لــــــمسِ سر انگــــــــشتانت را
از اعــماقِ تار و پــــــــودم
 


 

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:57 توسط الهام|

زبان مشتركي داريم
با اين همه
يكديگر را نمي فهميم

ما
بايد
مثل غارنشين ها
تنها به علامت دست هاي مان
اكتفا مي كرديم
آن وقت شايد هيچ سوء تفاهمي
ميانمان جدايي نمي انداخت
 

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:55 توسط الهام|

تَــرک کردنِ آدمــــها هـم آدابـی دارد !
اگـــــر آدابِ ماندن نمیدانید،
حدِاَقــــــــــــــــــــل
درست ترکـشان کنـید،
تا تـــــــَـــــــــرَک برندارند...

نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:52 توسط الهام|

در چشمانم تنهايي ام را پنهان مي کنم
در دلم ، دلتنگي ام را
در سکوتم ، حرفهاي نگفته ام را
در لبخندم ، غصه هايم را
 


 

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:20 توسط الهام|

من فرزندی به دنیا نخواهم آورد
بگذار منقرض شود نسلِ غمگین چشمانمان
نسلِ دل بستن های یواشکی
نسلِ خیسِ گونه هایمان
بگذار منقرض شود این دردهای سر به فلک کشیده مان
و این دل های شکسته مان !
 


 

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:17 توسط الهام|

تا بوده ، همین بوده :
همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست !
بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون ...
 


 

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:14 توسط الهام|

دلتنگـی، پیچیــده نیســت.
یک دل..
یک آسمان..
یــک بغــض ..
و آرزوهــای تـَـرک خـورده !

به همین ســادگـی ...

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:10 توسط الهام|

زن وار حسادت ميکنم ...
دلم آغوش پر آرامشي را مي خواهد که زير باران گرمم کند...
دلم ميخواهد کسي باشد خوب باشد...
مهربان باشد ...
بس باشد ...
همه ي اين بودن هايش فقط براي مـــــــــن باشد...
فقط مـــــــــــن... و بـــــ ـــ ــا ـشــــ ـــ ــــ ـــد!

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:3 توسط الهام|

زخمی بر پهلوی منست
روزگار نمک میپاشد ومن پیچ وتاب میخورم و همه میگویند
چه خوب می رقصی
نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:48 توسط الهام|


آخرين مطالب
» فقر یعنی...
» بهترین باش
» گردو یا الماس؟
» عتیقه فروش
» چه تلخ است روابطمان این روزها...
» زندگی کن
» گند زدیم...
» فرق عشق و ازدواج
» امید عشق زیبایی
» گرگ
» خدا
» خلقت زن
» زرنگتر از اصفهانی ها
» کم کم یاد خواهی گرفت
» تف به این شانس...
» لباس فارغ التحصیلی
» آدم ها دو دسته اند...
» خوشبختی کجاست...؟؟؟!!!!
» حس مرد

Design By : Pichak