در باغ ” بی بر گی ” زادم و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمه ی ایمان سیراب شدم و در هوای دوست داشتن ، دم زدم و در آرزوی آزادی سر بر داشتم و در بالای غرور ، قامت کشیدم و از دانش ، طعامم دادند و از شعر، شرابم نوشاندند و از مهر ، نوازشم کردند و ” حقیقت ” دینم شد و راهِ رفتنم و ” خیر ” حیاتم شد و کارِ ماندنم و ” زیبایی” عشقم شد و بهانه ی زیستنم
نظرات شما عزیزان:
» بهترین باش
» گردو یا الماس؟
» عتیقه فروش
» چه تلخ است روابطمان این روزها...
» زندگی کن
» گند زدیم...
» فرق عشق و ازدواج
» امید عشق زیبایی
» گرگ
» خدا
» خلقت زن
» زرنگتر از اصفهانی ها
» کم کم یاد خواهی گرفت
» تف به این شانس...
» لباس فارغ التحصیلی
» آدم ها دو دسته اند...
» خوشبختی کجاست...؟؟؟!!!!
» حس مرد
Design By : Pichak |