قصه تنهایی ...

 

هنوز از نبودنت دل میگیره

وقتی صدات نمی پیچه غم می باره

چشام اشکی نداره کویر شده

سایه ی بودنه تو برام بسه

دنیا ارزش نداره تو نباشی

حتی اگه یه روز باشه تو می دونی

برام از قشنگی هم قشنگتره

وقتی اسم من و تو با هم باشه

اگه تو هم غرورتو جا بذاری

اگه تو هم عشقتو فریاد بزنی

کوهی که کوهه مانع ما نمیشه

جدایی حریف عشق و بودن ما نمیشه

می دونم خدایی که اون بالاهاست

حامی قلبای دور از بدیهاست

راضی نشو به شکست قلب من

خیلی تنها و غریبه دست من

همه روزام ارزونیه یه تار موت

ازم نگیر آغوشتو با یه سکوت....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:28 توسط الهام|


آخرين مطالب
» فقر یعنی...
» بهترین باش
» گردو یا الماس؟
» عتیقه فروش
» چه تلخ است روابطمان این روزها...
» زندگی کن
» گند زدیم...
» فرق عشق و ازدواج
» امید عشق زیبایی
» گرگ
» خدا
» خلقت زن
» زرنگتر از اصفهانی ها
» کم کم یاد خواهی گرفت
» تف به این شانس...
» لباس فارغ التحصیلی
» آدم ها دو دسته اند...
» خوشبختی کجاست...؟؟؟!!!!
» حس مرد

Design By : Pichak