قصه تنهایی ...

 

جام امشب را  به سلامتی مرگ نوشیدم

 چه بی پروا  عبور کردم از خط قرمز هم آغوشیش

با عاشقانه های  که دورند از نفس های خشک ابهام

مرا برد به لامکان ...

 سیال بودن و فنا شدن چه نزدیک است وچه دور!

برای رسیدن به عدمت لحظه شماری می کنم

هوای صدایت در سرم هنوز می خواند  کوچ نزدک است ...

هنوز برسر پیمانت هستی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 14:41 توسط الهام|


آخرين مطالب
» فقر یعنی...
» بهترین باش
» گردو یا الماس؟
» عتیقه فروش
» چه تلخ است روابطمان این روزها...
» زندگی کن
» گند زدیم...
» فرق عشق و ازدواج
» امید عشق زیبایی
» گرگ
» خدا
» خلقت زن
» زرنگتر از اصفهانی ها
» کم کم یاد خواهی گرفت
» تف به این شانس...
» لباس فارغ التحصیلی
» آدم ها دو دسته اند...
» خوشبختی کجاست...؟؟؟!!!!
» حس مرد

Design By : Pichak